سفارش تبلیغ
صبا ویژن

در خیابان یک فلش مموری پیدا کردم و تمام بعدازظهرم به این گذشت که صاحبش را پیدا کنم. البته هیچ اسم یا آدرسی در فلش وجود نداشت؛ اما تحقیقات من، اطلاعات جالبی از صاحب فلش فاش کرد. مثلاً فهمیدم مالک فلش، آدمی است که از حداقلِ موجودی، حداکثر استفاده را می کند. چرا که روی فلش فایل وُردی با نام «کلیات مدیریت» بود و در کنار آن، فایل های زیادی که با عناوین مختلف، از همان کتاب استخراج شده بود. فایل هایی با نام های: «مدیریت فرهنگی»؛ «اسلام و مدیریت»؛ «کنترل کیفیت در سازمان های بهداشتی»؛ «مدیریت در خانه» و... البته با توجه به پاورپینتی بودن بیشتر این فایل ها، به نظر می رسد صاحب فلش، کسی است که در مراکز مختلف، «مدیریت» تدریس می کند و به اقتضای درخواست سازمان، قیدی به مدیریت اضافه می نماید. همچنین فهمیدم طرف آدمی است که حرفش را راحت نمی زند. چون یک نامه وردی در فلش ذخیره شده بود با این شروع: «سایه عزیزم! از هفته پیش که دعوایمان شد و از خانه رفتی» اما نوشته اش ادامه نداشت. این نامه نیمه کاره نشان می دهد صاحب فلش، می خواهد حرف بزند؛ ولی ملاحظاتی دارد که ابتدا وادارش می کند حرف هایش را مکتوب کند و دست آخر ترجیح می دهد حرفش را ناتمام بگذارد. البته طرف نمی تواند سن و سال زیادی داشته باشد. چون یک رسید خرید اینترنتی هم save شده بود که نامش «پولیور پدر سایه» بود و داخل آن رسید، عکسی از پولیوری بود که بیشتر به درد مردان بالای پنجاه سال می خورد. بنابراین می توان نتیجه گرفت «سایه» خانمی حدوداً سی ساله است که همسر مالک فلش می باشد. چون آدمی زاد برای پدرِ دوست دخترش کادو نمی خرد و اگر «سایه» خواهر یا یکی از نزدیکان مالک فلش بود، نمی نوشت: «پدر سایه» بل می نوشت: «بابا» یا حداقل اسم پدر سایه را می نوشت. همچنین می توان فهمید مالک فلش هم قاعدتاً باید حدود سی و پنج سال داشته باشد. و نیز فایلی با فرمت html ذخیره شده بود با این عنوان «ده دستور العمل ساده برای برطرف کردن چاقی شکمی بدون نیاز به رژیم»؛ این فایل نشان می دهد آقای گمشده کمی شکم آورده که از آن ناراضی است؛ و نیز آدمی است که می خواهد سریع آن را از بین ببرد. شاید هم آدمی است که چندین بار رژیمش را قبل از آن که به نتیجه برسد رها کرده و الان به دنبال دور زدن این رژیم ها است. پس تا اینجا می توان نتیجه گرفت باید فردا در خیابان به دنبال مردی حدوداً سی و پنج ساله، با شکمی برآمده و احیاناً با لباسی رسمی (به دلیل تدریس کردن) باشم. همچنین فهمیدم گمشده ما فردی است که درون و بیرونش متفاوت است. در فلش، فایل هایی بود که نشانی از سنت داشت. از راه های استجابت دعا گرفته تا شماره سریال save شده فیش کربلا؛ از سوی دیگر فایل های ویروسی وجود داشت که معمولا به دلیل مراجعه به سایتهای «نامربوط» گرفتارش می شوی و یا فایل های مدیای بالای هجده سال. این نشان می دهد «گمشده» هم به کربلا می رود و هم در خلوتش کارهای دیگری انجام می دهد و بعضی از آن ها را save هم می کند. امشب قبل از خوابیدن به این فکر می کردم که شاید در قرن بیست و یک، راه های دیگری غیر از همسفر شدن یا همسفره شدن نیز برای شناختن افراد وجود داشته باشد. یکی از آن ها بررسی چیزهایی است که save می کنیم. زیرا انسان آن چیزی است که دوست دارد و چیزی که دوست دارد را save می کند؛ بنابراین انسان آن چیزی است که save می کند.

پی نوشت: امروز فلشم را در خیابان گم کردم. تمام بعداز ظهر را به این فکر می کردم که چه چیزهایی در فلشم save کرده بودم. یا علی مدد!




تاریخ : چهارشنبه 91/10/27 | 12:14 عصر | نویسنده : میلاد غنی زاده | نظر
.: Weblog Themes By VatanSkin :.