ابوسعید به امام حسن (علیه السلام) گفت:
چرا با معاویه صلح کردی؟
تو که میدانستی چه انسان گمراه و ستمگری است! تو که میدانستی خلافت حق توست!
فرمود:
قبول داری که من امام هستم؟
گفت: آری
فرمود:
قبول داری که پیغمبر در مورد من و برادرم حسین فرمود:
الحسن و الحسین امامان، قاما او قعدا
حسن و حسین امام هستند: چه قیام کنند و چه سکوت نمایند!
گفت: آری
فرمود: علت صلح من با معاویه دقیقا علت صلح پیامبر با بنی ضمره و بنی اشجع و اهل مکه است.
با این تفاوت که آنها به قرآن کفر ورزیدند و معاویه و طرفدارانش به تأویل قرآن کفر ورزیدهاند.
حالا که من امام هستم، نباید سیاستم را سفیهانه فرض کنی حتی اگر حکمت کارم معلوم نباشد.
شنیدهای وقتی خضر کشتی را سوراخ کرد
و آن کودک را کشت
و آن دیوار را تعمیر کرد،
حضرت موسی به خاطر اینکه فلسفه کار او را نمیدانست، اعتراض کرد؟
اگر من با معاویه صلح نمیکردم، یکی از شیعیان ما هم زنده نمیماند.
زندگانى حضرت امام حسن مجتبى علیه السلام ( ترجمه بحار الأنوار)، ص: 4
کلید واژه ها : امام حسن ع و صلح با معاویه از زبان خود امام
برچسبها: امامت و ولایت،صرفا جهت تفکر،